ترسیم مصائب شام غریبان و تغسیل حضرت زهرا سلاماللهعلیها
دیگر بعـید است این نـفـس بـالا بیاید بـایـد بـرای یــاریاش اســمـا بـیــایـد شب بود و باران بود و آب از چاه برداشت تـا کـه بـرای شــسـتـن دریــا بـیــایـد این مرد خـیـبـر مـردِ خـنـدق بود اما بـایـد بـرایِ غــسـلِ او زهــرا بـیـایـد دستش به پهلو خورد زخمِ میخ را گفت دیـدی نـشـد تا مـحـسـنـم دنـیـا بـیـایـد چشمش سیاهی رفت از بازوی خُردش بـایـد بـمـانـد تا که حـالـش جـا بـیـایـد پشتِ سرِ هم شستنش را قطع میکرد امـا نـشـد تا بـنـد این خـونهـا بـیـایـد از بس حسن در آستـین دندان فـشرده بــایـد بــه دادِ حــالِ او بــابــا بـیــایـد وقتی حـسـین اُفـتاد بر این سـیـنه باید دستِ شـکـسـتـه از کـفـن بـالا بـیـایـد میگیرد از دوشِ ابوذر دوشِ سلـمان دنـبـال ایـن تــابــوت آقــا تـا بــیــایـد تـازه زمـانِ شـسـتنِ دیـوار و در بود ایکـاش میشـد زودتـر فــردا بـیـایـد ایکاش میشد دِق کند زینب کـنارش طاقـت نـدارد تـا که عـاشـورا بـیـایـد طاقـت نـدارد تـا بـبـیـنـد بـیـنِ گودال بر روی آن سـیـنه کسـی با پـا بـیـاید |